شعر خوانی از سرگرمیهای دوران جوانی من بود. تعداد زیادی از غزلهای حافظ را حفظ بودم اما از شعرهای مولوی لذت بیشتری میبردم. به تدریج که با موسیقی و شعرهای انگلیسی آشنا شدم دریافتم که شعرهای فارسی با شعرهای انگلیسی تفاوت دارند. شعرهای فارسی بیشتر از شعرهای انگلیسی محتوای غم و عشقهای شکست خورده دارند. پیشتر فکر میکردم که یا مطالعات من در مورد شعرهای انگلیسی محدود است و یا یک جانبه به شعرها نگاه میکنم. تا اینکه در اینجا با یک آلمانی آشنا شدم که دانشجوی زبان لاتین بود و برای فرصت مطالعاتی به آمریکا آمده بود. به چند زبان صحبت میکرد. در موارد بسیاری با هم گفتگو میکردیم. یک بار نگاهم را به آنچه که در مورد شعرهای فارسی و انگلیسی میشناختم توضیح دادم. با اینکه از شعرهای فارسی چیزی نمیدانست نکتهای از آنچه در مورد بقیه زبانها آموخته بود برایم گفت که جالب بود. به گفته او قسمت عمده از ساختار شعرها در یک زبان (بقول او هفتاد درصد آن) یکسان است و آنچه که تغییر میکند نوع بیان مفاهیم است. شعرها در یک زبان از لحاظ ساختار آوایی یا معنایی در الگوهای مشخصی قرار میگیرند ولی حالتها و کلمات هستند که به شعرها تنوع میدهند. حالتها و کلمات هم اصولاً تقلید میشوند چون زبان یک رفتار تقلیدی ست. بنابراین جای تعجبی ندارد که حتی مفاهیمی که در یک زبان انتقال مییابند نیز تقلیدی باشند. تا آنجا که میدانم بسیاری از کسانی که شعرهای جدیدی را با الگوهای جدیدی پایهگذاری کردهاند به زبان دیگری آشنایی داشتهاند. با این حال این گونه نوگرایی به هنر و جسارت نیازمند است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر