گاهی در زندگی به دنبال چیزی گمشده میگردیم. گاهی این چیز گمشده زمان شادی بوده که از دست رفته است. گاهی تلاش میکنیم که یا آن شرایط را بازسازی کنیم یا آن آدمها را بیابیم تا آن حس قدیمی را بازیابیم. گاهی سالها به دنبال آن حس گمشده میگردیم و گاه متعجب میشویم و یا ناامید میشویم که چرا آن را نیافتهایم. این را در هر فرهنگی دیدهام. حتی برای آن فیلم هم میسازند.اما به گمانم در فرهنگهای سنتیتر این گرایش بیشتر است.
همیشه و برای هر کسی پیش نمیآید که اگر به جایی که خاطرات خوشی از آن داشت برگشت همان حس خوب حقیقی را دوباره بیابد بلکه بیشتر خاطرات آن حس را برای خود زنده میکند. اگر چند سال پیش از سفر به شهری خاطره خوبی داریم، هیچ تضمینی نیست که با سفر به آن شهر همان حس خوش قدیمی تکرار شود بلکه فقط خاطرات قدیمی و گوشهای از حس خوب قدیمی یادآوری میشود. اگر زمانی با کسی حس خوبی داشتیم دلیلی بر این نیست که برای رسیدن به آن حس خوب حتماً همان آدم یا کس مشابه را بیابیم. انسان به واسطه تجربه و یادگیری تغییر میکند و برای همین نگاه او هم عوض میشود. تغییر قسمتی از دیدگاهمان از یک طرف و جستجو برای یافتن حس قدیمی از طرف دیگر ما را سردرگم میکند. دو راه وجود دارد: اینکه تغییر نکرد که در این صورت با طبیعت تغییر دنیا و نیاز به همخوانی با آن سازگاری ندارد، یا اینکه همراه با تغییر نگاهمان، به جستجوی حسهای تازه دیگری باشیم.
عمیق بودن خاطراتمان، آدمهای مهم زندگیمان و حسهایمان بیشتر بخاطر در لحظه بودن و بی همتا بودنشان است. توانایی کشف حسهای تازهمان در شرایط جدید و با آدمهای جدید نه تنها باعث شناخت بیشتری از خودمان میگردد بلکه برای لذت بردن از زندگی کمکمان میکند. اینگونه است که بجای غرق شدن در خاطرات گذشته، با اعتماد به نفس و اعتماد به آینده به پیش میرویم و از زندگی لذت میبریم. نگاه به جلو و به آینده راهی برای یافتن آن حس گمشده است. قسمتی از خوشبختی بعضی آدمها در این است که ناخودآگاه این خصیصه را در قالب فرهنگ خانوادگی یا ملی آموخته و نسل به نسل انتقال میدهند.
همیشه و برای هر کسی پیش نمیآید که اگر به جایی که خاطرات خوشی از آن داشت برگشت همان حس خوب حقیقی را دوباره بیابد بلکه بیشتر خاطرات آن حس را برای خود زنده میکند. اگر چند سال پیش از سفر به شهری خاطره خوبی داریم، هیچ تضمینی نیست که با سفر به آن شهر همان حس خوش قدیمی تکرار شود بلکه فقط خاطرات قدیمی و گوشهای از حس خوب قدیمی یادآوری میشود. اگر زمانی با کسی حس خوبی داشتیم دلیلی بر این نیست که برای رسیدن به آن حس خوب حتماً همان آدم یا کس مشابه را بیابیم. انسان به واسطه تجربه و یادگیری تغییر میکند و برای همین نگاه او هم عوض میشود. تغییر قسمتی از دیدگاهمان از یک طرف و جستجو برای یافتن حس قدیمی از طرف دیگر ما را سردرگم میکند. دو راه وجود دارد: اینکه تغییر نکرد که در این صورت با طبیعت تغییر دنیا و نیاز به همخوانی با آن سازگاری ندارد، یا اینکه همراه با تغییر نگاهمان، به جستجوی حسهای تازه دیگری باشیم.
عمیق بودن خاطراتمان، آدمهای مهم زندگیمان و حسهایمان بیشتر بخاطر در لحظه بودن و بی همتا بودنشان است. توانایی کشف حسهای تازهمان در شرایط جدید و با آدمهای جدید نه تنها باعث شناخت بیشتری از خودمان میگردد بلکه برای لذت بردن از زندگی کمکمان میکند. اینگونه است که بجای غرق شدن در خاطرات گذشته، با اعتماد به نفس و اعتماد به آینده به پیش میرویم و از زندگی لذت میبریم. نگاه به جلو و به آینده راهی برای یافتن آن حس گمشده است. قسمتی از خوشبختی بعضی آدمها در این است که ناخودآگاه این خصیصه را در قالب فرهنگ خانوادگی یا ملی آموخته و نسل به نسل انتقال میدهند.
That's so true. You'll lose the living, if you try to live in the nostalgia.
پاسخحذف