هم مرتبط و هم بی ارتباط با موضوع بالا، امشب نکته ای که مدتها در ذهنم می چرخید مرا کمی آرام کرد. اینکه گاهی بهتر است بپذیریم اتفاقاتی که در زندگی می افتند دلیل خاصی ندارند. چیزهایی پیش می آیند بدون اینکه بتوانیم آنها را کنترل کنیم. چیزهایی هم پیش می آیند چون در لحظه تصمیم گیری آنقدر تجربه یا دانش نداشتیم که بدانیم راهی که می رویم به کجا ختم می شود. خوب بودن یا بد بودن خودمان هم هیچ دلیلی برای پیش آمدن اتفاقات خاص نیستند. گاهی چیزهایی اتفاق می افتند چون دنیا جای تغییر است، جای پیش آمدن انبوهی از اتفاقات است. اینکه کجای دنیا باشیم هم تفاوتی ندارد، آنجا زلزله می شود اینجا طوفان. بیماری و مرض هم همه جای دنیا هست. اما مهم این است که ما به زندگی مان ادامه دهیم. مهم این است که از دل هر اتفاقی آن چیزی که به درد زندگی مان می خورد را پیدا کنیم و یا حتی آن را خلق کنیم. هر اتفاقی می تواند باعث شود که یا افسوس گذشته را بخوریم یا چیز خوبی از آن برای آینده مان داشته باشیم. این اطمینان به توانایی ها، "اکنون" ما را شاداب تر می سازد. اینکه بدانیم در شرایط بحرانی می توانیم -یا تلاشمان را می کنیم - که مشکل را حل کنیم، به ما حس اطمینان به خود می دهد. این ما هستیم که تصمیم می گیریم کدام نگاه را انتخاب کنیم. مسئولیت پیشامدها با ما نیست اما مسئولیت نوع نگاهمان به آنها با ماست.
حاشیه:
سیستم نظر دهی وبلاگ را تغییر دادم. خوشحال خواهم شد که نظر شما را در مورد این سیستم جدید بدانم یا اینکه اگر برایتان کار نمی کند خبرم کنی، آدرس ایمیل را در نوار سمت راست گذاشته ام. اگر از FireFox بجای Internet Explorer استفاده می کنید و مطالب را با Google Reader می خوانید، این افزونه کمکتان می کند که نظر خود را از طریق همان Google Reader بگذارید.