من و دوست سیاه پوست کنیاییام Philip تقریباً همه جا با هم هستیم. یک علت این است که روی پروژه مشابه کار میکنیم و به همکاری نزدیک با همدیگر نیاز داریم که باعث میشود که زندگیهایمان بیشتر با همدیگر گره بخورد.
مدتی قبل متوجه شدم که وقتی که با هم قدم میزنیم یا در دانشگاه پیاده از جایی به جای دیگر میرویم هر وقت که فرد سیاه پوست دیگری از کنار ما رد میشود برای Philip سری تکان میدهد و گاهی هم میگوید: 1Sup bro. حالا اگر من با آدم سفیدپوست دیگری قدم بزنم، هیچ سیاهپوستی چنین کارهایی نمیکند. وقتی به شوخی به Philip گفتم که این یک جور تبعیض2 است، او گفت که اتفاقاً به این میگویند "حس برادری3"! در نظر آنها یک جور حمایت کردن همدیگر و به نوعی تشکیل یک اجتماع است. این "حس برادری" به قدری شدید است که چند روز پیش که در خیابان با Philip در مورد موضوعی حرف میزدم، در عکسالعمل به حرفی گفتم: "شوخی میکنی؟4" حالا تصور بفرمایید قبل از اینکه Philip فرصت عکسالعملی پیدا کند یک سیاهپوست دیگر که تصادفاً از کنار ما رد میشد به Philip گفت: "حق با توست... حق با توست5"! من هم مانده بودم که اصلاً وقتی طرف نمیداند که موضوع بحث چیست این حمایتهای قاطعانه برای چیست؟!
اثر تاریخ گذشته را در رفتار و باورهای کنونی مردم میتوان به چشم دید. اینکه با چه دلیلی و با چه بهانهای بین "تبعیض" و "حس برادری" تفاوت میگذارند و یکی را برای گروهی نقض و دیگری را برای گروه دیگر تایید میکنند هنوز برای من مبهم است. فرض کنیم که اصل قضیه گروهبندی کردن است. اینکه چه دلیلی برای این کار وجود داشته باشد باعث میشود که یک باور با ارزش محسوب شده و در نتیجه تا مدت زمان طولانیتری بقا یابد اما دیگری ضد ارزش شناخته شده و خیلی سریع جایگاه اجتماعی خودش را از دست بدهد. روش ارائه و تبلیغ یک باور در یک جامعه در بقای آن اثر دارد. هر چقدر به منافع وسیعتر افراد بشتری تاکید شود، قابل قبولتر بوده و بیشتر دوام مییابد. خیلی وقتها چیزی از بین نمیرود بلکه گروهی که زرنگتر است یاد میگیرد چطور که آن باور را با شکل و شمایل زیباتری نشان دهد.
مدتی قبل متوجه شدم که وقتی که با هم قدم میزنیم یا در دانشگاه پیاده از جایی به جای دیگر میرویم هر وقت که فرد سیاه پوست دیگری از کنار ما رد میشود برای Philip سری تکان میدهد و گاهی هم میگوید: 1Sup bro. حالا اگر من با آدم سفیدپوست دیگری قدم بزنم، هیچ سیاهپوستی چنین کارهایی نمیکند. وقتی به شوخی به Philip گفتم که این یک جور تبعیض2 است، او گفت که اتفاقاً به این میگویند "حس برادری3"! در نظر آنها یک جور حمایت کردن همدیگر و به نوعی تشکیل یک اجتماع است. این "حس برادری" به قدری شدید است که چند روز پیش که در خیابان با Philip در مورد موضوعی حرف میزدم، در عکسالعمل به حرفی گفتم: "شوخی میکنی؟4" حالا تصور بفرمایید قبل از اینکه Philip فرصت عکسالعملی پیدا کند یک سیاهپوست دیگر که تصادفاً از کنار ما رد میشد به Philip گفت: "حق با توست... حق با توست5"! من هم مانده بودم که اصلاً وقتی طرف نمیداند که موضوع بحث چیست این حمایتهای قاطعانه برای چیست؟!
اثر تاریخ گذشته را در رفتار و باورهای کنونی مردم میتوان به چشم دید. اینکه با چه دلیلی و با چه بهانهای بین "تبعیض" و "حس برادری" تفاوت میگذارند و یکی را برای گروهی نقض و دیگری را برای گروه دیگر تایید میکنند هنوز برای من مبهم است. فرض کنیم که اصل قضیه گروهبندی کردن است. اینکه چه دلیلی برای این کار وجود داشته باشد باعث میشود که یک باور با ارزش محسوب شده و در نتیجه تا مدت زمان طولانیتری بقا یابد اما دیگری ضد ارزش شناخته شده و خیلی سریع جایگاه اجتماعی خودش را از دست بدهد. روش ارائه و تبلیغ یک باور در یک جامعه در بقای آن اثر دارد. هر چقدر به منافع وسیعتر افراد بشتری تاکید شود، قابل قبولتر بوده و بیشتر دوام مییابد. خیلی وقتها چیزی از بین نمیرود بلکه گروهی که زرنگتر است یاد میگیرد چطور که آن باور را با شکل و شمایل زیباتری نشان دهد.
--
1- فرم محاورهای What's up brother (چه خبر برادر؟)
2- discrimination
brotherhood -3
You're kidding -4
You're right -5
2- discrimination
brotherhood -3
You're kidding -4
You're right -5