Science may set limits to knowledge, but should not set limits to imagination.
-Bertrand Russell
"علم شاید دانش انسان را در چارچوبی قرار دهد اما نباید قدرت تخیل را محدود کند".-Bertrand Russell
خواندن این جمله برای من یادآور نکتهای بود که از سالها پیش در خاطر دارم. بارها برایم پیش آمد که هنگام انجام دادن یک کار جدید با مخالفتهای به ظاهر منطقی دیگران مواجه میشدم. آن دلایل به ظاهر منطقی که یک پیام کلی داشت مبنی بر اینکه انجام دادن چنین کاری بی نتیجه، مضر، بی منطق و یا تفکر نشده است. کل این پیغامها "انجام ندادن" کارها بود. چنین رفتاری در بین تحصیل کردهها بیشتر بود و یا به عبارت دیگر تحصیل کردهها با اعتماد به نفس بیشتری چنین پیغامی را منتقل میکردند. یک جور وسواس بین تحصیل کردهها متداول شده بود.
نکته در این است که در بسیاری از موارد دلایل ارائه شده شاید درست هم باشد. اما چنین افرادی معمولاً به کلیت یک مسئله توجهی نمیکنند بلکه به یک جنبه آن نگاه میکنند. در فرآیند آغاز و پیشبرد هر کاری احتمال اتفاقات متفاوتی وجود دارد. بخشی از هر اتفاق هم زاییده تفکر و تصمیم است. در بسیاری موارد آنچه که از آن به "نشدن منطقی" نام برده میشود بیشتر "یکی از چندین احتمال منطقی" در مسیر مورد نظر است. بنابراین اگر به جوانب مختلف یک مسئله نگاه شود، راههای مختلف و دید کلیتری نسبت به آن به دست خواهد آمد. ولی بیشتر افراد فروتنی خود نسبت به علم را از دست میدهند و به گونهای کودکانه دانش خود را والاترین حکم میدانند. به گمان من یک خصوصیت زیبای علم بیانتها بودن آن است و آنگاه زیباییاش افزون میشود که بتواند نشدنیها را به شدنیها تبدیل کند و یا از چارچوب اندیشهای به چارچوب کاربردی درآید. منطق بیشتر به دنبال راه حل میگردد تا حکم نهایی.
چندی پیش در قسمت "دیگر خواندنیها" مطلبی با عنوان On Being A Scientist: Responsible Conduct In Research گذاشتم. ترم اول در یکی از کلاسهای درس با این مقاله آشنا شدم. خلاصه مطلب این است که اگر ذهن خودمان را با معلومات متفاوت (و گاه متضاد) در زمینههای متخلف آشنا نکنیم، دانش و یافتههایمان یا در قالبهایی محدود قرار خواهند گرفت و یا کاربردی نخواهند شد. قبلاً هم اشارههای به این داشتم که آنچیزی که علم آینده بیشتر به آن نیازمند خواهد بود ترکیب علوم یا منطقهای مختلف است. این یکی از راههای مقابله با حالت وسواس منطق تحصیل کردههاست. ما به پندار بیکران نیازمندتریم.
نکته در این است که در بسیاری از موارد دلایل ارائه شده شاید درست هم باشد. اما چنین افرادی معمولاً به کلیت یک مسئله توجهی نمیکنند بلکه به یک جنبه آن نگاه میکنند. در فرآیند آغاز و پیشبرد هر کاری احتمال اتفاقات متفاوتی وجود دارد. بخشی از هر اتفاق هم زاییده تفکر و تصمیم است. در بسیاری موارد آنچه که از آن به "نشدن منطقی" نام برده میشود بیشتر "یکی از چندین احتمال منطقی" در مسیر مورد نظر است. بنابراین اگر به جوانب مختلف یک مسئله نگاه شود، راههای مختلف و دید کلیتری نسبت به آن به دست خواهد آمد. ولی بیشتر افراد فروتنی خود نسبت به علم را از دست میدهند و به گونهای کودکانه دانش خود را والاترین حکم میدانند. به گمان من یک خصوصیت زیبای علم بیانتها بودن آن است و آنگاه زیباییاش افزون میشود که بتواند نشدنیها را به شدنیها تبدیل کند و یا از چارچوب اندیشهای به چارچوب کاربردی درآید. منطق بیشتر به دنبال راه حل میگردد تا حکم نهایی.
چندی پیش در قسمت "دیگر خواندنیها" مطلبی با عنوان On Being A Scientist: Responsible Conduct In Research گذاشتم. ترم اول در یکی از کلاسهای درس با این مقاله آشنا شدم. خلاصه مطلب این است که اگر ذهن خودمان را با معلومات متفاوت (و گاه متضاد) در زمینههای متخلف آشنا نکنیم، دانش و یافتههایمان یا در قالبهایی محدود قرار خواهند گرفت و یا کاربردی نخواهند شد. قبلاً هم اشارههای به این داشتم که آنچیزی که علم آینده بیشتر به آن نیازمند خواهد بود ترکیب علوم یا منطقهای مختلف است. این یکی از راههای مقابله با حالت وسواس منطق تحصیل کردههاست. ما به پندار بیکران نیازمندتریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر