خیلی از مردم وقتی که به مشکلی بر میخورند تغییر مسیر میدهند. آنها دلایل مختلف برای این کار دارند. اما یکی از دلایلی که بسیار شنیدهام و حتی به من هم توصیه میکردند این بود که «شاید این دست روزگار به تو میگوید که نباید از چنین مسیری بروی».
اما زمانهایی در زندگیم بودهاند که یا باید به هر شکلی راهی را ادامه میدادم، یا کاری را تمام میکردم. شاید به همان جبری که باید درسی را که دوست نمیداشتم میخواندم و پاس میکردم. گاهی هم قسمتی از پروژه، کاری بود که دوست نمیداشتم اما برای جواب گرفتن از تمام کار باید انجامش میدادم. یا حتی برخی از روزهایی که خواب صبحگاهی را دوست میداشتم چون شب قبلش دیر خوابیده بودم و صبح باید کار را تمام میکردم. گاهی مشکلی پیش میآمد که تنها با تکرار اشتباه و مشاهده جواب آن را پیدا میکردم. یا حتی در زندگی خصوصی، ارتباط خوب حتما آنی نیست که هر چیز آن همیشه بدون دردسر پیش برود. گاهی ماندن وتلاش کردن روی ارتباط، نتیجه بهتری دارد؛ ارتباط را محکمتر میکند و شناخت از خود و از یکدیگر را بیشتر میکند.
در همه این موارد «دست روزگار میگوید که نباید از چنین مسیری رفت» اما واقعا این حرف از کجا آمده است؟ آیا از تنبلی ست یا از ترس از آینده است و یا از کوته بینی ست؛ اینکه فکر میکنیم که حقیقت زندگی پیش رویمان تا همان حدی ست که میبینیم؟ یا شاید هم از اینکه تعریف «خوب» و «بد» در ذهنمان در حد همان خردسالگی مانده و رشد نکرده است. یعنی اینکه به حدی از رشد نرسیده ایم که به اتفاقات دنیا حتما «مطلق» نگاه نکنیم*. آیا برای این است که به «باور» بیشتر از «عقل و عمل» اهمیت میدهیم؟ باوری که میشنویم و تکرار میکنیم اما افسوس که ذرهای در مورد آن فکر نمیکنیم.
تجربه زندگی من این است که جاهایی که مانعی میبینم بدانم که ثروتی در آن اندوخته شده است. اگر هم دقیقا همان چیزی که من میخواهم وجود نداشته نباشد تجربه اش بی نهایت ارزشمند است. قسمتی از زندگی من - و شاید زندگی همه - ازچیزهایی ساخته شده اند که در مسیرهایی که نمیخواسته ایم آموخته ایم. گاهی که «دست روزگار» (اگر دستی داشته باشد) مشکل سر راهمان میگذارد، همان جایی ست که یا پاداشی به ما میدهد، یا نگاهی تازه به ما میآموزد و یا راهی را باز میکند. اگر هم فکر میکنیم که چنین نبوده است شاید به خاطر این است که دید ما محدود است. اگر ماه را نشان دهید، برخی تا فراتر از ماه را میبینند، برخی ماه را میبینند و برخی دیگر نگاهشان از سر انگشتان فراتر نمیرود.
یک بار یکی از بهترین هم اتاقیهای زمان فوق لیسانس من (که الان در کانادا ست) گفت که اگر الکترون از حرکت باز ایستد، اتم «ماهیت» خودش را از دست خواهد داد. بعد از آن هر وقت که بخواهم ببینم آیا تصمیمی که میگیرم درست است یا نه، فکر میکنم که آیا در آن «حرکتی» وجود دارد یا نه؟ تغییر، رها کردن شرایطی ست که با تمام بدی و خوبی هایش در آن بقا یافتهایم. مردمان موفق این سرزمین و هر سرزمین آنهایی بودهاند که به جای اینکه "برده روزگار" باشند، آن را ساختند.
هم زبان، هم وطن، روزگار دستی ندارد. اگر هم داشته باشد هیچ انسانی از آن خبر ندارد. به جای یافتن مقصر، کمر همت ببند!
ــــــ
* کتاب «۱۰۱ مسئله فلسفی» نمونه های مشابهی دارد.
Like like like!
پاسخحذفIt's exactly what I was thinking about these days. I think I found the answer here. It is really true that there is not such a thing involved. I need to believe in what you have said.
پاسخحذفThanks for sharing your thoughts. It really lit up my way:)
نوشته ات خیلی به موقع بود...ممنون
پاسخحذفمخصوصا اون قسمت تصمیم گیری...
واجب شد برم آرشیوات بخونم
باز هم ممنون
tebghe nazar sanjie waghe iy /albate emruz kam payda mishe !/ 90 wa andy az Iranian Jabr gara hastand yany : eteghad darand tasmim ha wa moshkelat hame az ghabl pish biny shode and wa ma tanha gozine iy baraye be amal darawardan in tasmiha hastand .
پاسخحذفTaze man motaghedam to asheghe baruny !
پاسخحذفشاید دست روزگار این موانع را مقابل ما قرار می دهد تا عبور از آنها را بیاموزیم. اگر از یک مشکلی فرار کنی بدون اینکه اونو حل کرده باشی ... بعد ها دوباره همان مشکل پیداش میشه و مجبور میشی دوباره یا ازش فرار کنی یا بری سراغش.
پاسخحذفعالی بود ...
من نگاهی به آرشیو شما کردم ولی بیوگرافی از خودتون ندیدم.
سلام آقا بابک . پستت برای من هم خیلی به موقع بود . من خیلی وقته با وبلاگ شم آشنام ولی این اولین پستمه .
پاسخحذفامیدوارم یه روز از نزدیک ببینمت ...
Salam. Jalebe vaqti blogato mixunam hes mikonam yeki afkare mano piade mikone ru kaqaz!! Manam daram sayamo mikonam ke beram shayad ye ruzi az nazdik hamo didim;)
پاسخحذفبا سلام و تشکر به خاطر وبلاگ خیلی خوبتون
پاسخحذفبه نکته خیلی مهم و سرنوشت سازی اشاره کردید که جای تشکر دارد.متاسفانه از افراد تحصیل کرده هم به بلای جبرگرایی دچار شده اند.ممنون میشوم به این موارد بیشتر بپردازید.
شاد و سربلند باشید
:( lanat be zendegi
پاسخحذفکاملا و واقعا!
پاسخحذفمدتی بود احساس می کردم خیلی گرفتار روزمرگی شدم.ولی با خوندن این پست شما خودم رو دوباره به یاد آوردم.ممنون
پاسخحذفشما انسان باکمالاتی هستید.
پاسخحذف