دو ماه و نیم پیش وقتی از کنفرانس Springfield میآمدم، از کسب جایزه یکی از انجمن ها خوشحال بودم. اما مطمئن نبودم که چگونه از پس این ترم برآیم. شاید سنگینترین ترمی بود که در تمام دوران تحصیل داشتم. بخاطر سیستم آموزشی Quarter base*، طول ترم نصف زمان معمول ترمهای ایران بود. حجم و تکالیف درسها مخصوصاً یکیشان اگر دو برابر حجم همان درس در دوره دکترای ایران نبود، کمتر نبود. یعنی میزان فعالیت من عملاً چهار تا شش برابر بود که با در نظر گرفتن تدریس بیشتر هم میشد. اما از سختی اش شکایت ندارم. هیچ کربنی بی فشار و گرمایش الماس نمیشود و هیچ شمشیری هم بی پتک و چکش سخت نمیگردد. بارها خسته شدم از میانگین سه ساعت خواب در دو روز، یکی شدن صبحانه و نهار و شام، سر و کله زدن با دانشجویان و با پروژههای خودم. اما در همان لحظههای سخت که بهانه برای شکایت کردن و رها کردن بود، تصمیم گرفتم که بیتوجه به نتیجهاش ادامه دهم. سعی کردم فارغ از آنچه که دیروزش داشتم و فردایش خواهم داشت فقط در همان لحظه تمام تلاشم را بکنم. در تمام دوران تحصیلم چنین ترمی نداشتم.
روز شنبه برای بزرگترین کنفرانس تخصصیام در آمریکا به San Diego آمدیم. یکشنبه هم برمیگردیم. شرکت در کنفرانسهای بزرگ قسمت عمدهای از موفقیت در تحصیل و شغل است البته در صورتیکه پیچ و خم استفاده از چنین موقعیتهایی را بدانیم.
* هر ترم دو ماه و هر سال چهار ترم است.
+ نوشته شده در Tue 11 Dec 2007 - نگارنده بابک | 21 انگاره
نویسنده: پویا
سه شنبه 20 آذر1386 ساعت: 11:30
آقا موفق باشی
نویسنده: مهسا
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 10:42
من به ارزش هر طعم تلخی که از فنجان زندگی می نوشم ایمان دارم
و به زیبایی اندوه که در قلبم نفوذ می کند...
نویسنده: مریم
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 18:13
خدا قوت دهد...
باورم نمیشه که یک ترم گذشته .... واقعا حجم کاری اینجا با ایران قابل مقایسه نیست.
موفق باشی
نویسنده: مریم
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 18:17
راستی نمی دونستم که سیستم دانشگاه شما کوارتریه!
واقعا خسته نباشی:)
نویسنده: رضا
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 19:6
دوباره میگن اول شدی. ماجرا چیه؟
نویسنده: بابک
پنجشنبه 22 آذر1386 ساعت: 1:41
آره! پوستری که دو روزه آماده کرده بودم توی بخش خودم (از 13 بخش) برنده جایزه اول شد! البته Woody خیلی توی اصلاحش کمک کرد. ته سالن وایستاده بودم میخواستم ببینم چند نفر از دانشگاه ما برنده میشن. اسمم که رفت روی پرده (که بلد هم نبود درست بخونه) دهانم باز موند و بچههای دانشگاه جیغ کشیدن. جالبه که من نمیخواستم توی بخش مسابقه شرکت کنم اما موقع پر کردن فرم یک گزینه رو یادم رفت که کنسل کنم وقتی هم که بهشون ایمیل زدم که اسمم رو از بخش مسابقه بردارن گفتن یا باید توی بخش مسابقه باشی یا کلاً توی کنفرانس شرکت نکنی!
ولی دانشگاه ما در کل 13 بخش بهترین امتیاز رو گرفت توی پوستر. یکی از بچههامون هم جایزه بهترین دانشجوی انجمن رو گرفت با 82 تا مقاله!
شاید برنامه بریزم برای دو ماه دیگه برم یه کنفرانس دیگه توی نوادا. سخنرانی بهتره تا پوستر. بعداً تجربیاتم رو مینویسم.
نویسنده: یوتا
پنجشنبه 22 آذر1386 ساعت: 9:23
یادمه رجایی رییس جمهور می گفت به جای خسته نباشید بگید " خدا قوت" !
من هم به شما می گویم خسته نباشید و خدا قوت!
نویسنده: فروغ
پنجشنبه 22 آذر1386 ساعت: 10:10
تبریک می گم و ممنونم بخاطر جوابتون
کمیاب و پربار رو خونده بودم تردید من در انتخاب بخاطر اینه که به رشته های زیادی علاقه دارم با این فیلتر می خواستم تعدادیش رو حذف کنم در هر صورت جزئی تر سوالم رو می پرسم: وضعیت رشته نفت در امریکا چطور است اول از نظر دانشگاههایی که این رشته رو تدریس میکنن و بعد بازار کار و بقیه مسائل
ممنون می شم اگه بتونید سوالم رو جواب بدید
نویسنده: بابک
پنجشنبه 22 آذر1386 ساعت: 10:39
فروغ: شنیده ام که الان خوب است، اما آیندهاش را نمیدانم! در مورد رشتهها بیشتر مطالعه کنی بهتر میدانی که چه رشتهای را میخواهی.
نویسنده: انیتا
سه شنبه 27 آذر1386 ساعت: 17:19
سلام
می تونی یه مطلب در مورد موسیقی در امریکا بنویسی
اگر نشد یه مطلب در مورد موسیقی مورد علاقه ات بنویس چون واقعا موزیک های زیبایی رو توی وبلاگت می ذاری.
نویسنده: آرام
چهارشنبه 28 آذر1386 ساعت: 12:5
اگه بدونی چقدر خسته م.......
اومدم اینجا........گفتم شاید یه چیزی نوشته باشی که خستگی رو یادم بره.........
باید چیکار کرد وقتی حس می کنی کم آوردی ؟؟!
باور کن خسته م.................
نویسنده: پیام
چهارشنبه 28 آذر1386 ساعت: 14:51
خستگی دو قسمت محیطی و مرکزی دارد. خستگی در مغز می تواند قبل از خستگی جسمی ایجاد شود و جلو آسیب بیشتر را بگیرد. پس وقتی خسته ای هنوز توان زیادی داری به شرطی که از بالا مشکل رو حل کنی
نویسنده: نازی
پنجشنبه 29 آذر1386 ساعت: 13:26
سلام بر بابک عزیز:
از شنیدن خبر موفقیت شما خوشحالم. امیدوارم تعطیلات به شما خوش بگذرد و خستگی تان درآید. از سان دیاگو تا شهر من فقط 1.5 ساعت پرواز است. پیش ما نمی آیید؟ شب یلدای شما مبارک.
نویسنده: آرام
جمعه 30 آذر1386 ساعت: 3:54
مرسی.........
نویسنده: پارسا
جمعه 30 آذر1386 ساعت: 17:12
سلام
بابک عزیز
از عمر آشنایی من با شما 6 ماه می گذره.راهنمی سفر به آمریکاتون رو لینک کردم وخودتون رو هم.
واقعا برام افتخاره که اشنایی با شما.من هم یه داشنحوی ساده ساکن در پایین شهر تهرانم.تا ترم قبل شاگرد اول یکی از دانشگاه های دولتی تهرانب ودم.مهندسی مواد می خونم.این ها رو گفتم که بدویند شاگرد کوشایی دارید.من خیلی براتون احرتام قائلم ووبلاگتون رو غیر از رنگش همه جایش رو دوست دارم.
وبلاگ من فقط مرمرو خاطرات وگفتن گله هاست.
می شه لینکم کنید؟
خیلی دوست دارم باهاتون در ارتباط باشم
نویسنده: بابک
جمعه 30 آذر1386 ساعت: 19:30
آنیتا: بعداً در این مورد توضیح خواهم داد.
آرام: خستگی که بد نیست!
خاله نازی: سپاس! جواب را برایتان ایمیل کردم.
پارسا: بسیار از پیغامت ممنون. بسیار خوشحالم که خوانندگان موفقی دارم. یک وبلاگ مسلماً همه جایش برای همه خوشایند نمی شود. یعنی وقتی کسان بیشتری می آیند برآورده کردن آن همه سلیقه کار ساده ای نیست.
آدرس تمام کسانی که مرا لنیک کرده اند در "ردپا" هست.
نویسنده: آرام
یکشنبه 2 دی1386 ساعت: 8:6
بد رو تعریف کن .........
نویسنده: آرام
یکشنبه 2 دی1386 ساعت: 8:8
.........
نویسنده: goli
چهارشنبه 5 دی1386 ساعت: 4:37
salam ,khoobi?che khabara?shabe yalda ba yek alame ta'khir mobarak.omidvaram ke kheili kheili behet khosh begzare,har ja ke hasti va har ja ke khahi bood.va jayeze hat ham har rooz hei ziadter beshan!
نویسنده: بابک
چهارشنبه 12 دی1386 ساعت: 2:40
بد را در "مقایسه" تا حدی توضیح دادهام (http://inusa.blogfa.com/post-49.aspx). "بد" گاهی فقط واقعیتی ست که نمیخواهیم بپذیریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر