هنوز در گیر و دار نوشتن سفرنامه San Diego هستم که شب چله بهانهای میشود برای نوشتن. هم برای گرم نگاه داشتن این آیین، هم برای شاد کردن دیگران و هم برای یادگاری در اینجا. اینکه این حرف چقدر درست است نمیدانم اما میگویند که رسوم مسیحیت از آیین میتراییسم گرته برداری شده است*. گرچه تازگیها به این نتیجه رسیدهام که هر کسی از هر ملیتی به روشها و دلایل مختلف بر سر "اول بودن" چیزهایی که جهانگیر است یا در حال جهانگیر شدن است رقابت میکند. قبلاً چیزهای مادی بودند که حالا تبدیل به چیزهای معنوی شدهاند. بخشندگی چیز بدی نیست! چه بهتر که بجای بحث کردن بر سر چیزهای سطحی، کمی هم به فرصتهایی که به دست میآوریم طعم و عمق دهیم. آیینهای مختلف جایی برای گردهمایی و حفظ اتحاد بودهاند. حالا اگر بتوانیم مفهوم اصلی اتحاد (یا همان حس کار گروهی) را با برپایی مراسم حفظ کنیم، هدف اصلی آیینها را برآورده کردهایم. اینها در طول تاریخ به وجود آمدهاند همان گونه که مراسم شب چله از زمان قبل از تولد حافظ وجود داشته است اما این روزها فال حافظ قسمتی از مراسم شب چله شناخته میشود و به نظر برخی، یلدا این گونه غنیتر شده است. حالا اینکه با توجه به پیشرفت شبکهها و جهانی شدن برای شب چله در صد سال آینده چه پیش خواهد آمد از توان پیشگویی من خارج است. اما میبینم که این روزها شب چله به ایمیل و وبلاگها هم راه یافته است. دور از همه، از پشت همین صفحه براق جلوی چشمتان شب یلدا را با شما خوش ام.
برای این شب این را ببینید.
* ویکی پدیا هنوز منبع معتبری برای ارجاع نیست.
پ.ن. من با MP3 خودم آهنگ را ضبط کردم که البته کیفیت بالایی ندارد (بشنوید). اگر نام آهنگ را بگویید شاید بتوانم آن را با کیفیت بهتری برای تان پیدا کنم. اگر متن کردی و ترجمه فارسی را برایم بفرستید یا ایمیل کنید٬ همین جا خواهم گذاشت. سپاس
+ نوشته شده در Fri 21 Dec 2007 - نگارنده بابک | 8 انگاره
نویسنده: فروغ
شنبه 1 دی1386 ساعت: 5:39
به قول مادربزرگم :
"زمستونتون مبارک "
نویسنده: لی لی
یکشنبه 2 دی1386 ساعت: 4:56
نویسنده: مهسا
یکشنبه 2 دی1386 ساعت: 17:46
برای تمامه باورهای نیک سپاس!
زمستان خوبی پیش رو داشته باشید...
نویسنده: فربد
یکشنبه 2 دی1386 ساعت: 23:10
من کردی بلدم, متاسفانه youtube تو ایران فیلتر شده.
نویسنده: میلاد
یکشنبه 9 دی1386 ساعت: 15:44
سلام بابک جان.خیلی وقته که می خوام باهات ارتباط برقرار کنم ولی متدسفانه چون سربازم توی زاهدان مجبورم از کافینت استفاده کنم که بدلیل محدودیت زیاد حتی نمی تونم کامنت بزارم.بالاخره بعد از دو ماه که اومدم مرخصی خواستم بیام بهت سر بزنم.
نویسنده: میلاد
یکشنبه 9 دی1386 ساعت: 15:46
عرض کنم مطالبت خیلی بدرد بخور هستن. تقریباَ همه ی وبلاگت رو خوندم.میشه خودتو بیشتر معرفی کنی؟
یه بیو گرافی از خودت تو وبلاگت بزار یا کار دیگه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر